بخشی از راه حل مسئله باشیم نه بخشی از مسئله.
اینکه خودمون را دوست داشته باشیم، برای خودمون حریم نگهداریم، عزت نفس داشته باشیم، یک مسئله است و اینکه بدانیم حق خودمان از جامعه و حق جامعه از ما چقدر است، مسئلهای دیگر . نیاز ما را جامعه برطرف میکند و ما به جامعه و امکانات موجود نیاز داریم و بالعکس جامعه نیز به خدمات و حضور م قویا” نیازمند است. در صورتی که پلهای پشت سر را خراب نکرده باشیم، میتوانیم از این امکانات به راحتی استفاده کنیم.
از نظر من زندگی چهار رکن دارد: ۱-حقوق، ۲-وظایف و تعهدات، ۳-بایدها ۴-نبایدها. حقوق خود و دیگران را بشناسیم، حق جامعه را رعایت کنیم و جامعه نیز حق ما را رعایت کند. وظایف و تعهدات جامعه را ادا کنیم و جامعه نیز وظایف و تعهداتش را نسبت به من ادا کند. بایدهای من، اعمالی هستند که اگر انجام نشوند، مدیون خودم و جامعه میشوم. نبایدها اعمالی هستند که انجام دادنشان، به من و جامعه اطرافم آسیب میزند.
از نگاه من، رشد من و رشد جامعه با هم نسبت مستقیم دارد. اگر من رشد کنم، جامعه رشد میکند و اگر جامعه رشد کند، میتواند اسباب رشد مرا تامین کند. جامعه شرایط را برای من تعیین میکند و من با توجه به شرایط موجود مسیری را انتخاب میکنم. مانع رشد شدن، بسیار آسان است. سلب حقوق دیگران، هم بسیار آسان است. اما رعایت حق دیگران و انجام وظایف و ادای تعهدات، آسان نیست، هزینه دارد. و اغلب از اینها سر باز میزنیم. بجای آنکه با انجام وظایف و ادای تعهداتمان، بخشی از راه حل مسائل باشم، خود بخشی از مسئله هستیم.
بخشی از راه حل مسئله باشیم نه بخشی از مسئله.